-
هر چه بود همین بود
جمعه 28 مهر 1385 21:22
هر چه بود همین بود، نه دروغ بود و نه خیال... هر چه بود باریدن باران بود و خیال سبک شدن این بغض. رؤیا را در واقعیت حل کردن و نوشیدن جرعه ای بیتابی. دل بستن به نگاهی بارانی و صدایی صبور. مسخ دستانی که همیشه داغ بود از بودن. هر چه بود داشتن نگاهت بود و باز هم دلتنگی. هر چه بود همین بود... تو می دانی چه شد که من ماندم و...
-
خیلی سخته
جمعه 24 شهریور 1385 01:30
خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه . خیلی سخته که عزیزترین کس زندگیت ازت بخواد فراموشش کنی . خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری . خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای . خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست...
-
یادگاری از یک دوست
چهارشنبه 4 مرداد 1385 18:55
تو را دوست خواهم داشت آن چنان که خود را ... حتی اگر تمام عشاق را دیوانه بخوانی و عشق را قصه ی بی سرانجام ... من تو را دوست خواهم داشت بیشتر از آنچه خود را !!! چرا غمگینی آنگاه که باید گرم و بی تاب باشی ؟؟؟ اسطوره افسانه هایم ... چرا می خواهی آخرین خط کتاب من باشی ؟؟؟ هر شب ستاره ای به خانه ات می قرستم ... هر روز شبدر...
-
نگاهم
جمعه 30 تیر 1385 00:17
کوله بارسفرت رفت و نگاهم را برد نه تو دیگر هستی نه نگاهی که در آن دلخوشی ام سبز شود سایه ام می داند که به دنبال نگاهت همچون ابر سر گردانم. هیچ کس گمشده ام را نشناخت. تابش رایحه ای بی خبر آورد کسی در راه است چشمی از درد دلم آگاه است. کاش هیچوقت عشقی متولد نمی شد که روزی احساسی بمیرد.
-
محاله با تو بودن
جمعه 9 تیر 1385 17:13
می دونم محاله با تو بودن و به تو رسیدن می دونم که سخته حتی دیگه خواب تو رو دیدن رفتنت مثل یه کابوس زندگیم مثل یه خوابه تو کویر آرزوهام تو رو داشتن یه سرابه رفتنی می ره یه روزی من از اول می دونستم کاش نمی شدم خرابت کاش می شد کاش می تونستم تو بدون تا ته جاده یه کسی چشاش براهه اونی که مثل یه پاییزتک و تنها بی پناهه تو...
-
تظاهر
سهشنبه 16 خرداد 1385 02:07
چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوز دوستش داری. چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده. چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش...
-
وداع
چهارشنبه 10 خرداد 1385 18:06
وقتی که اون نگاهت ،، عشق و با من شروع کرد انگار که تو قلب من ،، فاجعه ای طلوع کرد من و تو با هم شدیم ،، مثل دو تا پرنده همیشه فکرم این بود ،، گذشتن و پریدن رفتن تا آخر راه ،، به حادثه رسیدن نگاه من به قله ،، به اوج آسمون بود پریدن از رو زمین ،، سفر به کهکشون بود از اون زمون تا امروز ،، ببین چی مونده از من نمونده حرفی...
-
خداحافظ
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1385 23:26
خداحافظ. عزیزی که فرصت بیان احساسات رو به من ندادی، خداحافظ. دیگه غرق تنهایی شدم، تنهایی که تو می خواستی . می خوام ساده و پاک برای تو و قلب خودم و همه اعتراف کنم، و مطمئنم این چیزی از ارزشهای من کم نمی کنه و لطمئه ای هم به غرورم نمیزنه. برای یکبار و حتی آخرین بار هم که شده مجبوری احساس منو بخونی، می دونی چرا؟ چون دیگه...
-
کویر دل
یکشنبه 10 اردیبهشت 1385 01:05
رفتی و بی تو دلم پر درده پاییز قلبم ساکت و سرده دل که می گفتم محرمه با من کاشکی می دیدی بی تو چه کرده ای که به شبهام صبح سپیدی بی تو کویری بی شامم من ای که به رنجام رنگ امیدی بی تو اسیری در دامم من با تو به هر غم سنگ صبورم بی تو شکسته تاج غرورم با تو یه چشمه چشمهء روشن بی تو یه جادم که سوت و کورم ای که به شبهام صبح...
-
بهترین آرزو
پنجشنبه 10 فروردین 1385 02:08
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای درکوچه های آبی احساس تورا از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی و من تنها...
-
آرزوهای خوب برای سال نو
دوشنبه 29 اسفند 1384 17:59
امیدواریم سال 1385 را با هفت سینی از سلامتی ، سربلندی ، سروری ، سخاوت ، سعادت ، سرخوشی و سادگی آغاز کنید.
-
جدایی
یکشنبه 30 بهمن 1384 23:22
دیدی ای غمگین تر از من بعد از آن دیر آشنایی آمدی خواندی برایم قصه ی تلخ جدایی مانده ام سر در گریبان بی تو در شب های غمگین بی تو باشد همدم من یاد پیمان های دیرین آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمرد آتش عشق و محبت در خزان سینه افسرد اکنون نشسته در نگاهم تصویر پر غرور چشمت یک دم نمی رود از یادم چشمه های پر نور چشمت آن...
-
بعد دیدار تو
شنبه 17 دی 1384 01:58
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف و من در آرزوی قطره های پاک بارانم نمی دانم چه باید کرد با این روح...
-
کاش
جمعه 20 آبان 1384 01:00
کاش آییینه ای بودم که تو هر روز برای دیدن روی ماهت بر آن خیره می شدی کاش گل سرخی بودم که تو مرا به خاطر رنگش دوستم داشتی کاش آوازی بودم که تو آن را می سرودی کاش گل یاسی بودم که تو به خاطر عطرش مرا دوست داشتی کاش مانند آسمانی بودم که تو به خاطر وسعت و رنگش مرا دوست داشتی و ای کاش عاشقی بودم که تو به خاطر عشقم مرا دوست...
-
بهار غریب
پنجشنبه 28 مهر 1384 21:37
من به درماندگی صخره و سنگ من به آوارگی ابر ونسیم من به سرگشتگی آهوی دشت من به تنهایی خود می مانم من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم چشم تو چشمه شوق چشم تو ژرفترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاری باد تن به...
-
انتظار
جمعه 25 شهریور 1384 01:16
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادریست روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه ایست و قلب برای زندگی بس . روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی. روزی که آهنگ هر...
-
خدایم با من صحبت کرد
چهارشنبه 8 تیر 1384 23:26
خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟» پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید» خدا لبخندی زد و پاسخ داد: « زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟» من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟» خدا جواب داد.... « اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که...
-
زندگی
جمعه 13 خرداد 1384 01:08
بهترین دوست اون دوستیه که بتونی باهاش روی یک سکو ساکت بشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور میشی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی . ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمی دونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره به دست نیاریم نمی دونیم چی رو از دست دادیم . اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که او...
-
تولدت مبارک
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1384 02:19
-
تا آخر زمین
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1384 20:37
مردی لال و زنی زیبا دیدار می کنند مرد لبخند می زند زن لبخند می زند مرد اشاره می کند زن هم اشاره می کند بر می خیزد زن هم بدنبال او راه می رود زن هم در پی او و هر دو می روند تا به انتهای این دنیا می رسند مرد نگران می ایستد از خود می پرسد : آیا زمان آن نرسیده است که در یابد مردی لالم من؟ زن در کنار او ایستاده از خود می...
-
نغمه درد
سهشنبه 23 فروردین 1384 01:13
همیشه از خوندن شعرهای فروغ لذت بردم.حتی اگر برای چندمین بار باشه . نمی دونم چه چیزی تو شعر هاش هست که اینقدر به دل آدم می شینه . روحش شاد و یادش گرامی باد. تقدیم به تویی که سالهاست منتظرتم. در منی و اینهمه ز من جدا با منی و دیده ات بسوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق غم دلم بسینه می طپد با تو...
-
آن روزها ...
سهشنبه 9 فروردین 1384 01:28
آن روزها که سایه ام در خواب کودکی راه می رفت، زندگی کودکی بود، شیطان و بازیگوش که ظهرهای کسالت خواب را می دزدید و لای لحظه ها پنهان می کرد آنگاه آرام « سکوت » را کنار میزد پنجره تماشا را می گشود و خود را حریصانه به کوچه زمان پرتاب می کرد آنروزها ،زندگی ، قلکی بود که با سکه های « قناعت » پر می شد و هر نوروز برای نو...
-
سال نو مبارک
یکشنبه 30 اسفند 1383 02:34
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک شاخه های شسته، باران خورده ، پاک آسمانی آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ها و دشتها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که می...
-
یاد
سهشنبه 18 اسفند 1383 01:05
دو باره در نگاه من نیاز دیدنت به وسعت غریب گوچ اختران در انکسار شب جوانه می زند. و یاد چون پرنده نگاه تو مرا به جنگل بزرگ آفتاب می برد. بیا ببین جه باشکوه بالهای بی خزان عشق تو مرا به اوج بی فرود شعر ناب می برد بیا ببین غمی به وسعت تمام دشتها قلمرو حضور شاعرانه مرا گرفته است هان! مگر تو بشکنی طلسم درد کهنه مرا
-
انتظار
دوشنبه 17 اسفند 1383 02:34
به یاد تو در اندیشه ها م غرق هستم. نقش تو در زندگی من چنان برجسته است که نمی توان بدون لمس آن از کنارش گذشت. من مدتهاست که تو را می شناسم. از آن زمانی که حسرت داشتم . حسرت تو را،حسرت داشتن مانند تو را کسی که مرا بشکافد،مرا از درون بکاود و مرا به گریه وادارد یافتمت ، یافتمت و تو مرا پذیرفتی اما ... چرا همه چیز به هم...