سال نو مبارک

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده ، پاک

آسمانی آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک میرسد اینک بهار

خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب


ای دل من گر چه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی بکام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ

شعر از فریدون مشیری

سال نو بر همه هموطنان و دوستان عزیز مبارک باد.               

یاد

دو باره در نگاه من نیاز دیدنت به وسعت غریب گوچ اختران در انکسار شب جوانه می زند.
و یاد چون پرنده نگاه تو
                              مرا به جنگل بزرگ آفتاب می برد.
بیا ببین جه باشکوه بالهای بی خزان عشق تو
                               مرا به اوج بی فرود شعر ناب می برد   بیا ببین
غمی به وسعت تمام دشتها   قلمرو حضور شاعرانه مرا گرفته است
هان!
مگر تو بشکنی طلسم درد کهنه مرا

انتظار

به یاد تو در اندیشه ها م غرق هستم.
نقش تو در زندگی  من چنان برجسته است که نمی توان بدون لمس آن از کنارش گذشت.
من مدتهاست که تو را می شناسم.
از آن زمانی که حسرت  داشتم .
حسرت تو را،حسرت داشتن مانند تو را
کسی که مرا بشکافد،مرا از درون بکاود و مرا به گریه وادارد 
یافتمت ، یافتمت و تو  مرا پذیرفتی اما  ...
چرا همه چیز به هم خورد؟
راستی چه مدت با هم بودیم ؟ یک سال ، دو سال ،سه سال  ...
چرا همیشه حرفهایم در دلم ماندو کسی اشکهایم را ندید؟
و حالا... مدتهای  مدید از آن زمان می گذرد.
 ای کاش ، ای کاش بدانی که چقدر دلم برایت تنگ شده.
می دانم که   ا ین جدایی ها، از زندگی من و تو و از زندگی همه کسانی چون
من وتو  که عاشق یکدیگرند، رخت خواهد بست . 
نیازی هست که بگویم چقدر دوستت دارم ؟و چقدر دلم می خواهد بانوی سرزمین وجودم باشی؟