وداع


وقتی که اون نگاهت ،، عشق و با من شروع کرد
 انگار که تو قلب من ،، فاجعه ای طلوع کرد
 
من و تو با هم شدیم ،، مثل دو تا پرنده 
 
همیشه فکرم این بود ،، گذشتن و پریدن
 رفتن تا آخر راه ،، به حادثه رسیدن
 
نگاه من به قله ،، به اوج آسمون بود 
 پریدن از رو زمین ،، سفر به کهکشون بود
 
از اون زمون تا امروز ،، ببین چی مونده از من
 نمونده حرفی باقی ،، کم شد این من از من
 ببین که من چه آسون به پای تو شکستم 
 به این دل دیوونه راه گریز و بستم
 
توان رفتنم نیست ،، من دیگه موندگارم 
 قلب شکسته من ،، پیش تو یادگارم 
ببین که من چه آسون تو این سفر شکستم
 در اوج پرواز عشق ،، رو خاک غم نشستم
 
 من که نشد تا آخر همسفر تو باشم
سفر  به تو سلامت ،، نشد که با تو باشم
 

 حالا تو این نیمه راه ، منم که جا می مونم
 وقتی گذشتی از من شعر وداع می خونم .
 
نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 10 خرداد 1385 ساعت 07:55 ب.ظ

تو را از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو بپا کردم
برای لحظه پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
عشق من ؛ عشق من
اگه از مرگ باورها
از آدمها دلم سرده
نوازش کن تو دستامو
که خیلی وقته یخ کرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد